جدول جو
جدول جو

معنی ربع کاری - جستجوی لغت در جدول جو

ربع کاری
(رُ عِ)
آلتی است نجومی مصنوع بر مقنطرات خط استواء وآنرا علاءالدین طیبغا الدوادار البکلیتی ابتکار کرده است. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به طیبغا شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رنگ کاری
تصویر رنگ کاری
شغل و عمل رنگ کار، رنگ کردن در و دیوار یا چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب کاری
تصویر آب کاری
شغل و عمل آب کار، آب دادن فلزات، محلی که در آن آبکاری می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شب کاری
تصویر شب کاری
کار کردن در شب
فرهنگ فارسی عمید
(تَ بَهْ)
تباه کاری:
زود میرند از تبه کاری
چه سفیدیست در سیه کاری.
مکتبی.
رجوع به تباهکاری شود
لغت نامه دهخدا
(رَ قَ)
عمل و شغل رقم کار. علامت گذاری حروف، نویسندگی. کتابت، محاسبه، حکاکی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به رقم کار شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
شغل و کار رنگ کار. عمل رنگ کار. رجوع به رنگ کار شود، نیرنگ سازی. حیله گری. چاره سازی. رجوع به رنگ کار و رنگ کردن و رنگ ساختن و رنگ در ذیل معنی حیله و نیرنگ شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
جنگاوری. جنگجویی. (فرهنگ فارسی معین). رزمجویی. رزمخواهی. رجوع به رزمکار و مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
حالت و کیفیت بی کار، بی شغلی، (ناظم الاطباء)، عزل، (منتهی الارب)، کار نداشتن:
که از داد و بی کاری و خواسته
خروشد بمغز اندرون کاسته،
فردوسی،
لغت نامه دهخدا
(شَ)
عمل شب کار. رجوع به شب کار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ریا کاری
تصویر ریا کاری
دو رویی ریواسکاری دو سخنی عمل و حالت ریا کار دورویی منافقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد کاری
تصویر بد کاری
بد کرداری بد عملی بد فعلی بد فعالی، شرارت، فسق فجور زنا لواط
فرهنگ لغت هوشیار
عطلت
متضاد: اشتغال، مشغله
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بی کاری
تصویر بی کاری
Joblessness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ظریف کاری انجام دادن کارهای ظریف مانند زرگری
فرهنگ گویش مازندرانی